نوشته شده توسط : گیتاریستی در شب

به اخر خط رسیده بودم...باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم...خیلی عصبانی بودم...گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن...گفتم مرگ و زندگی دست خداست...گفت:دیدی دوستم نداری...خیلی بهم برخورد تیغ و برداشتم رگمو زدم...وقتی تو اغوش گرمش جون میدادم اروم زیر لب گفت:اگه دوستم داشتی چرا تنهام گذاشتی

 



:: موضوعات مرتبط: جملات عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 8 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد